روزهای شهریورماه
به اصرار آتنای گلم که یه روز بریم رستوران غذا بخوریم راهی رستوران شدیم و غذای مورد علاقه تون رو براتون سفارش دادیم و بعد از شام هم تو محوطه ی رستوران بازی کردید و خوشحالم که شب خوب با خاطره ای براتون شد یه روز هم تصمیم گرفتیم که به زنجان برای دیدن جشنواره آش بریم و چون یزداد هم با شما بود بیشتر بهتون خوش گذشت و بیشتر شیطنت کردید و بعد از جشنواره هم رفتتیم بازار و بعدش هم پارک که دیگه روز قشنگ تری براتون بشه و کلی شادی کردید این کلاه خوشگل رو هم آتنا خانم...
نویسنده :
مامان زری
17:44